۱۹ دی ۱۳۸۵

گاهی اطرافیانم چنان راحت از خصوصی ترین لحظات و تجربیاتشون برام می گن که جا می خورم...اطرافیان که می گم ، ابدا منظورم دوستان صمیمی نیست ، دقیقا منظورم اطرافیانه! ادعا نمی کنم شنیدنش خالی از لطفه، اما عجیبه ... این که آدم ایماژپردازی باشی و برات از لحظاتی بگن که باهاشون کاملا نا آشنایی ، ناگهان آدم رو به جهانی پرت می کنه که توش هیچ قرابتی احساس نمی کنه ولی از منظر نزدیک ترین آدم اون اتمسفر داره باهاش مواجه می شه و نمی دونم چرا این روزا خیلی ها تمایل دارن چنین لحظاتی رو برام ایجاد کننن و من فقط گوش می دم و گوش می دم و گوش می دم

هیچ نظری موجود نیست: