۴ اسفند ۱۳۸۵

فلسفه قرار بود جوری حال ما رو خوب کنه که جادو حال مردم باستانی جهان رو خوب می کرده ! حتی جوری که دین هنوزم حال بعضیا رو خوب می کنه . فقط مشکل از اون جا شروع شد که فیلسوفا یادشون رفت قراره حال ما رو خوب کنن ! یکیشون دید جهان سوراخه وداره نشت می کنه و چیزی رو که دید ، بلند گفت ! واین کارش عین ضربه ی اولی که به مهره ی اول دومینو می زنن و همه ی مهره ها رو با یه نظم دقیق به هم می ریزه ، باعث شد که نه تنها حال ما خوب نشه ، بلکه ... گفتن نداره دیگه ! خودتون دارید می بینید چه حالی داریم ! آره ! قصه این جوری بود ... یه چیزی راستی ! اون دوستم که بچه دار شده یادتونه؟ اگر بگم دو تا هستن چی می گید؟ ! دوقلو ! آره دیگه ! فقط قرار شد پایان نامه ننویسه بلکه بخره ! عجب داستانیه زندگی ما زن ها ! می گه فکر کنم از این به بعد فوق لیسانسم به این درد بخوره که بچه م (بچه هام!) تو مدرسه بگه (بگن) مامانم فوق لیسانس داره ... گاهی از خودم می پرسم داریم دنبال چی می دویم؟

هیچ نظری موجود نیست: