۱۴ فروردین ۱۳۸۶

یک . زنی که روزی یک نامه ی چهار صفحه ای برای معشوقش می نویسد ، جنون نوشتن ندارد ، فقط زنی عاشق است . اما دوست من که نامه های عاشقانه اش را زیراکس می کند تا شاید روزی بتواند آن ها را چاپ کند- دوست من جنون نوشتن دارد . شوق نامه نویسی ، خاطره نویسی ، یا نوشتن تاریخچه ی خانوادگی ( برای خود یا خانواده ی بلافصلمان ) جنون نوشتن نیست ؛ شوق نوشتن کتاب (برای پیدا کردن خواننده های ناشناس) جنون نوشتن است. به این معنا راننده تاکسی و گوته در شور و برانگیختگی واحدی با هم شریکند . آن چه گوته را از راننده ی تاکسی متمایز می کند نتیجه ی آن شور و برانگیختگی است ، نه خود آن . (میلان کوندرا / خنده و فراموشی)
دو . کسانی که دانش واژگانی وسیع تری دارند کمتر به افسردگی مبتلا می شوند و من این مطلب رو از خودم در نیاوردم ! بلکه این یک تحقیق میان رشته ای زبان شناسانه و روان شناسانه در انگلستان بوده ! که به دلایل استراتژیکی ، من ازش آگاه شدم ! و دلیل واضح این موضوع اینه که افرادی که لغات بیشتری می شناسند ، بهتر و راحت تر می تونن خودشون رو بیان کنن ! برای درک بهتر این موضوع سعی کنید روز اول که به یک کلاس زبان جدید رفتید رو به یاد بیارید و فکر کنید که یک عمر از بی وکبی ! نتونید حرف بزنید ! خوب افسرده می شید دیگه
سه . شکسپیر دویست هزار واژه بیش از یک انسان معمولی می دونسته ! و به هر موضوعی که فکر می کرده ، می تونسته به نظم یا نثر اونو بنویسه
چهار . اوه

هیچ نظری موجود نیست: