۹ بهمن ۱۳۸۷

چهارشنبه روز معاشقه های ریز ریز و نرم صبحگاهی ست. این جور روزی است که نباید بری سر کار. نباید از پیش تصمیم گرفته باشی که نروی. باید صبح بیدار بشوی و چشم هات را که باز می کنی اگر کنارت بود که ببینی هنوز می خواهی باشد، پس در گوشش ریز ریز و با خنده بگویی که نریم سر کار. اگر نبود کورمال کورمال تلفنت را پیدا کنی و اسمس بدی که کجایی؟ چه کاره ای؟ نظر موافقت درباره ی یک روز تنبلی استراحتی تفریحاتی چیه؟ بعد او هم در جهان بهترین ها لابد کارش را می تواند به روز دیگری بیندازد دیگر... تا برسد لابد دوشت را هم گرفتی. اگر هم مثل منی بودی که اسمسی و کناری و یاری نبود بیایی سر کار بنشینی کارهایت را بکنی و بنویسی که چهارشنبه روز معاشقه های ریز ریز و نرم صبحگاهی ست. بیایی حالا که دیرت شده بروی روی پل هوایی بایستی و نگاه کنی به این خیابان ها که پر است از چیزهای معمولی. پر است از انتظاری که تمام نمی شود. پر از این است که صبحانه را با دو تا دختر همکارت که روزشان کمابیش شبیه توست بخوری و با خنده برای هم تعریف کنید که مدل پاچه گرفتنتان دیروز چه طور بوده... پاچه کی را گرفتید... چقدر خوابیدید... چقدر گریه زاری بیخودی راه انداختید و در این غش خنده ها هی غم باشد. هی غم باشد. هی غم باشد... گاهی هم این جوری ست برای چون منی اما شما که حواست هست که امروز چهارشنبه است یعنی هفته به سرازیری افتاده و یار و کنارت به راه است آگاه باش که چهارشنبه روز معاشقه های ریز ریز و نرم صبحگاهی ست نه این کارهای معمولی که همیشه هست...

۳ نظر:

ناشناس گفت...

والا چی بگم؟! اگه شما می گی 4 شنبه خوبه لابد خوبه دیگه!..ولی راستش از روزش مهمتر به نظر من اینه که یه هفته در میون باشه
!! ;)

ناشناس گفت...

یار و کناری که در بین نیست. با این وضع بی نانی و فایننشال کرایسزه این مجریای بولوم برگ, همین سر کار رفتن ما هم شده مایه حسد رعیت!

ناشناس گفت...

دوست داشتم حس خوب این پست را...